محل تبلیغات شما

اگه قبلا بود احتمالا مینوشتم دله گرفته یا بال شکسته.! هه. بال؟؟ اینو دیگه کجای دلم بذارم. حال و احوال این روز ها تعریفی ندارد. خواب های عجیب و غریب و متفاوت دیدن دوباره او در خواب هایم همراهه خواب فرار از دست یک عده که اصلا نمیدونم کی هستن یا من چرا دارم فرار میکنم از جاهای عجیب غریب و آخرش درست وقتی که همه چی تموم داره میشه و من میتونم فرار کنم از خواب بیدار میشم قبلا فک میکردم شاید چون مثلا سرم شلوغه اینجا رو درست کردم.! اما حالا میفهمم که چون تنهام به اینجا پناه آوردم خیلی تنها. اینکه حتی یک نفر رو هم نداشته باشی که بتونی باهاش راحت حرف بزنی بدون ترس از اینکه چه برداشتی از حرفام میکنه و بتونم خود خودم باشم.دردناکه. اما دردناک تر اینه که حتی توی خونه خودت هم نتونی راحت و خوشحال باشی. در کنار خانوادت من دلم میخواد از خواب بیدار شم و ببینم همه چی درست شده.!! نمیشه مگه نه.؟؟ معلومه که جواب رو میدونم اما گاهی وقتا دلم میخواد چیزای افسانه ای و قشنگی که تو فیلما و سریالا و کتاب ها هست رو باور کنم باور که نه.بهش فکر کنم. شاید هم باور.؟؟!!

ps: شاید اینطور باشه شاید هم نه اما به هر حال به هردلیلی که هست از وقتی اینجا رو درست کردم حداقل فقط برای من یک سری چیز ها تغییر کرده و من اینو دوست دارم بین این همه خستگی از چیز های ناراحت کننده این کمی دلگرم کنندس که یک جایی هست فقط برای من که خودمم. راستی از بودنت تو این روزای سخت ممنونم واقعا. هر وقت که طاقتم طاق میشه دیدن لبخندت. شنیدن صدات. باعث میشه دوباره انرژی بگیرم. تجربه همچین چیزی برای من اولین باره

علاقه و محبت یا "وابستگی"...؟؟؟

افکار عجیب و غریب شاید!

لحظات گرگ و میش قلب...

رو ,خواب ,درست ,یک ,شاید ,هم ,برای من ,همه چی ,و من ,اینجا رو ,رو درست

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زمانی برای نوشتن، زمانی برای فکر کردن